زندگینامه سردار مرصاد شهید داریوش مرادی فرمانده دلیر اطلاعات عملیات لشگر 57 حضرت ابولفضل و قرارگاه حُنین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
دوران تولد- کودکی و نوجوانی: سردار شهید داریوش مرادی دلاوری از تبار پاک دلاوران لر.. و از سرداران شاخص استان لرستان در تیر ماه سال 1344 در خانواده ایی مذهبی در منطقه علوی خرم آباد متولد شد. خانواده شهید در دوران تولد ایشان از وضعیت مناسبی برخوردار بودند و در عین حال بسیار ساده و معمولی زندگی میکردند, همیشه با سادگی و صمیمیت و با آغوش باز پذیرای مردم محروم و مستضعف بودند. مخصوصاً پدر شهید بزرگوارکه فردی بسیار متدین و مذهبی, سختکوش و زحمتکش بود بیشتر وقت خود را صرف رفع مشکلات مردم در منطقه میکرد. مادر ایشان نیز بسیار مهربان و صمیمی! و با داریوش که فرزند اول خانواده بود ارتباط و انس عجیبی داشته که این انس و علاقه کماکان و بعد از 25 سال از شهادت این شهید پا برجاست.
شهید داریوش مرادی در آغوش این مادر مهربان و صمیمی و تحت تعلیم و تربیت اینچنین پدری سختکوش و فداکار درس انسانیت و خدا شناسی, درس پاکی و اخلاص, درس ایثار و شجاعت, درس غیرت و وطن پرستی و در نهایت درس عشق و دوستی را آموخت و دوران کودکی را گذراند و وارد دبستان شد.
مقطع دبستان را درمحله (قاضی آباد) شهر خرم آباد به پایان رساند و در حالی دوران راهنمایی را شروع کرد که مصادف بود با شکل گیری تظاهراتهای منجر به انقلاب اسلامی و به سبب ارتباط نزدیک خانوادگی با علمای شهر (شهیدان رحیمی و آیت اله طاهری خرم آبادی),شهید داریوش نیز ارتباط و انس زیادی با شهید بزرگوار سید فخرالدین رحیمی (عالم وروحانی مطرح شهر خرم آباد) داشت و به تشویق پدر درمحضر ایشان علوم دینی را فرا می گرفت. در ایام انقلاب با وجود سن کم, نقش به سزایی در تظاهراتهای شهر داشت و کلیه دستورات دینی و پیامهای سیاسی امام خمینی(ره) را که توسط شهید بزرگوار رحیمی به مسجد علوی رسانیده میشد به دستور ایشان در کنار دیگر دوستان برنامه ریزی و در سطح شهر خرم آباد به اجرا میگذاشتند.مخصوصا در دوران ممنوع المنبر بودن علمای شهر همراه با پدر بزرگوارشان نقش بسیار زیادی در رساندن پیامهای علما به مردم خرم آباد و روستاهای اطراف لرستان داشتند.
شهید داریوش با اینکه سن بسیار کمی داشت ولی به خاطر حضور آشکار و محکم پدر در این عرصه در تمام تظاهراتهای شهر حضور فعال داشت و یکی از کارهای مهم و ماندگار او در آن سن نوجوانی همراهی با پدر و دوستان پدر در طرح ریزی و فراری دادن عالم انقلابی وچهره سیاسی مذهبی شهر خرم آباد شهید بزرگوار سید نورالدین رحیمی از چنگال سخت ساواک و مخفی نمودن ایشان در روستاهای اطراف بود که در طول تمام آن مدت داریوش در کنار ایشان بود و پیامهای مخفیانه این روحانی مطرح را در آن زمان به شهر خرم آباد و اطراف می رساند
*********************
خصوصیات اخلاقی شهید: 1.تقوا: داریوش مرادی به معنی واقعی مرد تقوا و پرهیزکاری بود, مرد اخلاص و پاک نیتی بود, با عمق جان و وجودش به ادای نماز و واجبات مقید بود و با عمل خویش که نه با گفتار خویش همیشه بر آن تاکید میکرد و از خصوصیات ویژه او اصرار و استمرار در اقامه نماز شب بود. دوستان و همرزمان شهید همگی داریوش مرادی را به عنوان یک مسلمان متعهد راستین به دین اسلام و مذهب شیعه میشناسند.
2. ساده زیستی: دومین خصوصیت ویژه او ساده زیستی و دوری از تجملات, تکبر و ریا بود. شهید داریوش مرادی بسیار مقید به عدم استفاده شخصی ازوسایل دولتی و بیت المال بود بطوریکه به گفته خانواده این شهید در انگشت شمار روزهایی که در مرخصی به سر میبرد بارها مشاهده شده بود ماشین دولتی را که در اختیار داشت در حیاط منزل پدری پارک میکرد و برای بیرون رفتن از منزل, از وسیله نقلیه عمومی استفاده مینمود و فقط در زمانی از وسیله نقلیه دولتی استفاده میکرد که در حال انجام ماموریت می بود.
3.جاه طلب نبودن: مقام پرستی و جاه طلبی در مقابل این شهید بسیار ناچیز و بی بها بود بطوریکه با اینکه همیشه مسولیتهای مهمی را در دوران جنگ داشته بود اما به گواه فرمانده لشگر 57 حضرت ابولفضل(ع) در دوران جنگ! داریوش مرادی هیچوقت در پی مقام بالاتر نبود و بارها به پیشنهاد قبول مسولیت فرماندهی لشگر و حتی مسولیتهایی را که به عهده گرفته بود!پیشنهاد منفی داده بود. همیشه خود را یک بسیجی ساده می دانست و به دنبال جاه و مقام نبود و با تمام کسانی که به عنوان نیرو در یگانهایی که او فرماندهی آنجا را به عهده داشت بسیار دوست و صمیمی بود و با همه آنها رفتاری برادرانه داشت بطوریکه هیچکسی نمی دانست داریوش فرمانده این افراد است. در وصینامه خویش نیز بر این نکته تاکید و از برادران سپاهی خود خواسته است که: قسمتی از وصیتنامه شهید:
در آخر از برادران سپاه می خواهم که نکند خدای ناکرده حس مقام پرستی و ریاست طلبی در وجود آنان رخنه کند که همین مقام پرستی به اسلام ضربه وارد میکند
**************************
4. غیرت و شجاعت: از دیگر خصوصیات ویژه شهید داریوش مرادی شجاعت و دلیری ایشان بود که در بین همه همرزمان واقعی وی زبانزد بوده و هست بطوریکه در جمع آوری های اطلاعت و طراحی های مهم بسیاری از عملیاتها شهید داریوش شبها و روزهای زیادی را در ارتفاعات کردستان عراق و همچنین در جبهه جنوب در فاصله چند متری سنگرهای عراقیها و در وضعیت بسیار سخت می گذرانده و گاهاً ماهها در خاک عراق به بررسی های اطلاعاتی برای عملیات مشغول می بوده است
5. احترام به پدر و مادر: از دیگر خصوصیات اخلاقی شهید داریوش مرادی احترام به پدر و مادر و خانواده بود با اینکه ایشان تمام دوران نوجوانی و دوران سن تکلیف خود را در جبهه های دفاع از کشور گذرانده بود بطوریکه در پرونده ایشان در طول 8 سال دفاع مقدس فقط 8 روز مرخصی وجود دارد که به همین دلیل خانواده حضور او در منزل را بسیار به ندرت می دیدند اما به گفته پدر و مادر این شهید در آن مدت بسیار کم هم محبتها و احترام به پدر و مادر وی آنچنان بود که در نبودش هم خانواده همیشه وجود او را در کنار خود حس میکردند والبته با وجود آن همه دوری داریوش تا جایی که امکان داشته سعی میکرده است از طریق تلفن در صورت دسترسی, عدم حضور خود را رفع و از احوالات خانواده در جریان باشد و نگرانی های خانواده را نیز نسبت به سلامت خویش رفع نماید.
آغاز جنگ تحمیلی: در 31 شهریور 1359 رژیم صدام که سودای جداسازی خوزستان از ایران و فتح یک هفته ایی تهران را در سر می پروراند با تجاوز به خاک ایران و کشتار مردم بی دفاع حمله وحشیانه خود را آغاز و با حمایت کامل سیاسی نظامی اقتصادی ابرقدرتها و استکبار جهانی جنگی نابرابر را به ایران اسلامی تحمیل کرد و این در حالی بود که ایران در شرایط جدید بعد از انقلاب بود منافقین و دیگر جناهای داخلی وابسته به استکبار با ایجاد درگیری نظامی و ترور قصد تضعیف انقلاب و نظام نوپای اسلامی را داشتند و نیروهای نظامی ایران نیز بخاطر تبعات قهری بعد از انقلاب هنوز به طور کامل بازسازی نشده بودند.
به دلیل این اوضاع داخلی و همچنین کار شکنی های بنی صدر (ریس جمهور وقت ایران) ارتش عراق بدون هیچ مانعی جدی در مرزها در همان روز اول تا دروازه های اهواز و خرمشهر پیش تاخت. تحت چنین شرایطی امام خمینی(ره) به خروش آمد و ندای ملکوتیش دلهای عاشقان ایران و شیفتگان انقلاب اسلامی را متوجه دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایران نمود بطوریکه جوانان و نیروهای مردمی بدون امکانات و تجهیزات به جبهه ها شتافتند و به مقاومت پرداختند و پس از شکل گیری اتحاد و انسجام در میان نیروهای انقلابی حماسه ایی مقدس شکل گرفت که در تاریخ ایران بی سابقه بود. شهید داریوش مرادی و حماسه دفاع مقدس (داستان جالب ورود مستقیم شهید به خط مقدم)
دو روز از حمله وحشیانه ارتش صدام می گذشت که داریوش را در بهت وتفکری عمیق فرو برده بود با وجود اینکه نوجوان و هنوز چهارده سالگی اش تکمیل نشده!! و در حال تحصیل در کلاس اول دبیرستان بود اما روحیه ظلم ستیز و حس نوع دوستی او تحمل مشاهده این حمله وحشیانه به مردم مظلوم کشورش را نداشت و در خانه نشستن را برای خود ننگ محسوب میکرد. در واقع داریوش در همان روز اول تصمیمش را گرفته بود تصمیمش تصمیمی بزرگ بود اما سنش بزرگ نبود... !! او میترسید که پدر به خاطر کم سن و سال بودن با تصمیمش مخالفت کند!!
*****************
به همین خاطر بدون مشورت با کسی و بدون اطلاع خانواده وبدون کوچکترین تردیدی در سومین روز آغاز جنگ تحمیلی تصمیمش را عملی کرد و به فرمان امام خمینی (ره) لبیک گفت, تفنگ ام یک پدری را به دست گرفته و نیمه شب از منزل خارج شده و با آن سن کمش تک و تنها از شهر خرم آباد عازم خرمشهر و جنوب کشور شد. در مسیر جاده تهران- اهواز قرارمیگیرد به امید اینکه با وسیله ایی عبوری خود را به خرمشهر برساند غافل از اینکه دست تقدیر به خاطر خلوص نیت و سادگی و صفای باطنش خوابهای بزرگی برایش دیده و سرنوشتی کمیاب برایش رقم زده بود........!! به طور کاملا اتفاقی یکی از ماشین های عبوری که در آن ساعات بعد از نیمه شب در این جاده در حال حرکت است یک جیپ ارتشی بود که سرنشین آن فرمانده مستقیم جنگهای نا منظم آن زمان بود. (سردار سید مجتبی هاشمی فرمانده جنگهای نامنظم فداییان اسلام و تعدادی دیگر از فرماندهان اوایل جنگ سرنشینان این جیپ ارتشی بودند)
که پس از رسیدن به شهید داریوش مرادی که در آن زمان یک نوجوان زیر 15 سال و به همراه یک قبضه تفنگ ام یک کنار جاده استاده بود !! درکنار این نوجوان توقف می نمایند و با تعجب زیاد از او سوال میکنند و داریوش نیز بدون اطلاع از نام و مسئولیت سرنشینان آن ماشین با سادگی وخلوص تمام پاسخ میدهد که به خرمشهر و آبادان میروم برای جنگ ودفاع از کشورم.
شهید سید مجتبی هاشمی نیز گویی به اخلاص وجود و پاکی نیت داریوش پی برده باشد بدون هیچ سوال دیگری قبول میکند ایشان را همراه خویش تا اهواز و پشت جبهه برسانند اما بعد از صحبتهای بیشتر در طول مسیر با خصوصیات و غیرت و شجاعت داریوش بیشتر اشنا شده و به داریوش اعتماد کامل پیدا میکند و به خاطر اصرارهای داریوش بر حضور در خط مقدم, شهید بزرگوار سید مجتبی هاشمی نیز داریوش مرادی را مستقیم همراه خود به خط مقدم جبهه ها میبرد.
اینچنین و به صورت خیلی اتفاقی شهید داریوش مرادی که رویای رفتن به جبهه ودفاع از حق مظلوم و خاک و ناموس هموطنان خود را داشت برای اولین بار در سال 1359 و در سومین روز آغاز جنگ به صورت مستقیم و در قالب نیروی مردمی وارد جنگهای تن به تن آن روزها خرمشهر میشود و در کنار سرداران بزرگی چون شهید چمران, شهید سید مجتبی هاشمی, شهید حسن باقری و شهید جهان آرا و دیگر رزمندگان مدافع خرمشهر به دفاع از خونین شهر می پردازد. و به علت کمبود سلاح تا مدتها از تفنگ ام یک همراه خود نیز استفاده میکند.
******************
بعد از آن!! داریوش که به عنوان یکی از نیروهای فعال نوجوان در کنار شهید سید مجتبی هاشمی در خط مقدم جنگهای چریکی قرار داشت و تا سال 1361 همرزم و همراه ایشان بود و نیز در آموزش این جنگها و اصول نظامی به گروهان های مردمی که بعد ها وارد این جبهه میشدند زحمات زیادی کشید و به گفته ایشان داریوش مرادی در دفاع از خرمشهر قبل از سقوط و شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر در کنار این فرماندهان جنگ در اوایل دفاع مقدس نقش به سزایی داشت. وی همچنین در سال 1361 و در دوران آزادسازی خرمشهر در نامه ایی دیگر به حجت الاسلام والمسلمین شهید سید نورالدین رحیمی در مجلس شورای اسلامی در مورد داریوش اینچنین مینویسد... شهید سید مجتبی هاشمی: داریوش مرادی طلای نابیست که سر تا پای وجودش برای امام و انقلاب میتپد.
******************
سردار شهید داریوش مرادی در حالی وارد خرمشهر شد که نوجوانی بود مظلوم و بی نام ونشان!! نه سردار بود و نه فرمانده! فقط نوجوانی بود که با غیرت وارد صحنه جنگ شد... نه با تفنگ کلاسیک بلکه با تفنگ پدری و گاهی اوقات حتی با دست خالی!! دربیشتر اوقات شرایط سخت و نفسگیر بود غذا و امکانات نبود یا اگر بود بسیار ناچیز بود اما داریوش در جنگ ماند و چقدر هم مظلومانه در خرمشهردر قلب جنگ ماند و دفاع میکرد و با اینکه میتوانست در شهر و در منزل پدری زندگی خوبی داشته باشد در خرمشهر بیشتر شبها را به سختی در کنار دیگر همرزمان بی نام نشان خود سر میکرد اما در جنگ ماند.. و تا آخر هم ماند!!..
******************
ماند و غیرت خود را ثابت کرد!! ماند و شجاعت خود را نشان داد!! ماند و خستگی ناپذیزی خود را به اثبات رسانید.. ماند تا ساده زیستی و صداقت را به ما نشان دهد.. ماند تا خاکی بودن و بی ریا بودن را به ما بیاموزد...جاه طلب نبودن را به تصویر بکشد.. ماند تا درس ایثارگری را برای ما معنی کند.. ودر آخر ماند تا دین خود را ادا نماید.... اینقدر ماند تا پس از کسب تجربیات کوچک و بزرگ نظامی سردار شد آن هم سرداری دلیر که شجاعتش در جبهه ها و در میان بچه های تخریب و اطلاعات عملیات مثال زدنی بود. در بسیاری از قسمتها در لشگر و قرارگاه فرمانده بود اما همچنان مظلوم وخاکی!! و این مظلومیت نه در زمان جنگ با دشمن بلکه که در پشت جبهه ودر شهر بود. شجاعت, مظلومیت و خستگی ناپذیری 3مورد از شاخصه های داریوش بود بطوریکه در جبهه ها همرزمان وی که به او علاقه زیادی نیز داشتند داریوش را سردار خستگی ناپذیر نامیدند اما این خستگی ناپذیری و شجاعت در پشت جبهه و در شهر به مظلومیت تبدیل می شد مظلومیتی که باز مثال زدنی نیز بود و در آن دوران(دفاع مقدس) حزب اله شهر خرم آباد که آنها نیز داریوش را بسیار دوست میداشتند او را مظلوم شهر, شیر جبهه نامیده بودند.
******************
داریوش مرادی و داریوش های دیگر فیلسوف یا عارف و دانشمند نبودند که در آن دوران افتخارات بزرگی را به نام خود ثبت نمودند و اینچنین همه دوستان و نزدیکان و اقوام دور و نزدیک را به خود علاقه مند کرده بودند. آنها نیز نوجوانان و جوانانی عادی بودند مثل بقیه جوانها.... اما در جوهره وجودشان یک چیز وجود داشت و آن یک چیز همانی بود که داریوش مرادی نیز به خاطرش در مقابل وطن خویش احساس مسولیت کرد!! وقتی که دید هموطنانش در نقطه ایی دیگر از سرزمین ایران تحت تهاجم دشمن قرار گرفته اند با اینکه بسیار نوجوان بود اما بی درنگ عزم سفر کرد و خود را به میان به معنی واقعی, خون و گلوله رساند تا به هدف برسد و...
از آنجایی که هدفش جز آن یک چیز چیز دیگری نبود در تمام طول عمر بسیار کوتاه دنیاییش ساده زیستی را رها نکرد گرمکن ورزشی را که هنگام اولین خروج از منزل بر تن داشته بود با اینکه رنگ کهنگی گرفته بود اما تا سالها بعد در تنش دیده میشد و بعد از آن هم همیشه ساده ترین لباسها را بر تن داشت و هیچوقت هم هیچ ادعایی نداشت.
******************
یعنی با اینکه از آدمهای اول جنگ بود و از بچه های معروف سید مجتبی هاشمی و دکتر چمران که معروف بودند به بچه های اول جنگ, اما از بی ادعا ترین مردان جنگ نیز بود و تا پایان جنگ نیز سخترین قسمتها را برای خدمت انتخاب میکرد سخترین قسمتها یعنی تخریب.. یعنی شناسایی.. یعنی اطلاعات.. یعنی طراحی عملیات در خاک ودر چند قدمی دشمن.. سخترین قسمتها یعنی اطلاعات عملیات.. و اطلاعات عملیات یعنی مظلومیت و به دنبال نام نبودن!! یعنی گمنامی و ساده زیستی. همه اینها فقط و فقط به خاطر یک چیز بود و آن یک چیزی همانی بود که خدا انتخابش کرد.
شهید داریوش مرادی با اینکه از اولین روزهای آغاز جنگ در جبهه ها جاضر بود و مسئولین وقت سپاه که به خاطر تخصص و رشادتهای این عزیز قصد استخدام و جذب او را در سپاه پاسداران داشتند به دلیل سن کم این شهید که در آن زمان 14 سال بیشتر نداشته بودمشکل پیدا کرده بودند و به همین دلیل کم بودن سن در اوایل, خانواده نیز با ماندن ایشان در جبهه مخالف بودند که در این راستا اتفاقات جالبی رخ می دهد به این ترتیب که.....
مادر شهید که به هنگام نماز صبح متوجه خروج داریوش از منزل شده بود در همان اوایل صبح به کمک آشنایان تلاش بسیاری میکند تا بلکه داریوش را در سطح شهر پیدا نمایند اما داریوش دیگر رفته و آنها هرگز قادر به یافتنش نبودند...
مادر از انجایی که با روحیات داریوش آشنا بود یقین پیدا میکند که احتمالاً این فرزند بزرگ اما کم سن و سالش به سمت جبهه رفته باشد و ناچاراً پدربزرگوار شهید را که در آن روز در ماموریت کاری بودند در جریان خروج داریوش از منزل و احتمال رفتن او به سمت جبهه قرار میدهد. پدر نیز ماموریت خود را نیمه کاره راها کرده و به منزل برمیگردد و صبح روز بعد در پی داریوش به آبادان و خرمشهر عزیمت مینماید, از آنجایی که از ورود افراد عادی به خط مقدم جلوگیری میشد و تردد به آن محدوده بسیار محدود بود و البته چون ایشان هم از ماجرای اتفاقی برای داریوش در نیمه شب خروج از خانه بی اطلاع بود به...
همین دلیل احتمال هم نمیداده بود که او به این آسانی توانسته باشد آن محدودیتها و موانع را رفع و وارد خط مقدم شده باشد و لذا ابتدا فقط در پشت جبهه به جستجو میپردازد اماهیچ کسی داریوش نوجوان را نمی شناخت و از او اطلاعی نداشت و- حتی در بین جنازه های شهدا و زخمی ها در بیمارستانها به جستجو می پردازد اما باز هیچگونه اطلاع یا ردپایی از داریوش پیدا نمیکند.
******************
پس از 2ماه تلاش و جستجوی شبانه روزی!! به نتیجه ایی نرسیده بود که تصمیم میگیرد هر طوری شده محدودیتهای ورود به خط مقدم را رفع نماید و خود را به خط مقدم برساند که با مساعدت و همکاری زیاد امام جمعه وقت اهواز! ایشان نیز مجوز ورود به خط مقدم را دریافت می کنند و پس از بیشتر از 2 ماه درهمان سال 1359 وارد خط مقدم جبهه میشوند که ناخودآگاه پدر نیز وارد صحنه جنگ میشوند....
اما با دیدن رشادتهای فرزندان این مرز و بوم و همچنین صحنه های غم انگیز شهادت جوانانی که همگی از جای جای ایران خود را برای دفاع از خرمشهر و آبادان به آنجا رسانیده بودند هدف اصلی خویش را فراموش کرده و خود نیز لباس رزم میپوشد و بیشتر از یک سال در آبادن میماند و در کنار جنگیدن با دشمن سعی میکند خبری از فرزندش داریوش نیز کسب نماید.
بعد ازتلاش و جستجوهای فراوان این اتفاق بعد از نزدیک به یک سال رخ میدهد و ایشان در اوایل سال1360 موفق به دیدارفرزند بزرگش داریوش میشود که این صحنه دیدار پدر و پسر از چشم خبرنگاران تلویزیون آن روزها نیز دور نماند و تنها شبکه تلویزیون ایران در آن زمان یعنی شبکه یک در میانه آن معرکه جنگ به طور زنده مصاحبه ایی را با پدر شهید پخش نمود... دیدار پدری که به دنبال بازگرداندن فرزند خویش به خط مقدم رفته بود اما خود نیز لباس رزم بر تن پوشید... عاشق جبهه ها شد و هنگامی که رشادتهای فرزند خویش و ایثار و از خود گذشتگی های او را در آن شلوغی آتش و خون میبیند و از زبان همرزمان نوجوان داریوش و همینطور شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده داریوش در آن روزها که با قامتی رعنا و اُبُهتی مثال زدنی به دیدارش آمده بود می شنود! پی میبرد که داریوش وداریوشهای آن روزها تنها متعلق به خانواده خودشان نیستند و متعلق به کل این مرز و بوم هستند و نه تنها با ماندن داریوش در جبهه موافقت مینماید بلکه خود نیز مدتها در کنار او در جبهه می ماند.
دغدغه های شهید هفتاد و دو تن و سید الشهدای لرستان در مورد شهید داریوش مرادی در ابتدای جنگ
شهید بزرگوار سید فخرالدین رحیمی نیز که از لحظه حرکت بی خبر شاگرد لایقش داریوش مرادی به جبهه ها, سخت نگران سرگذشت وی بود!! به جدیت پیگیر کسب اطلاع از سرنوشت او بود و آنگاه که از حضورش در جبهه های آبادان مطلع گردید شادمان گشت و هنگامی که از شجاعتهای بیش از حد او خبردار شد شادمانی او صد چندان گردید و این شادمانی آنقدر در روحیه آن شخصیت بزرگوار و مبارز تاثیر گذاشته بود که در سمینار هیًت دولت با استانداران سراسر کشور در تهران و در حضور شهدای بزرگواری چون شهید رجایی - شهید باهنر - شهید عباسپور - شهید قندی - و دیگر اعضای کابینه و حاضرین در آن سمینار در رابطه با توطعه های منافقین و خیانتهای بنی صدر خایًن اظهار میدارد توطعه منافقین و خیانتهای بنی صدر هر چند که بزرگ باشد تا زمانی که این انقلاب جوانانی چون داریوش مرادی ها دارد هرگز با شکست روبرو نخواهد شد.
بعد از آن با اینکه داریوش 15 سال بیشتر نداشت اما به خاطر رشادتها و فداکاریهایی که این شهید از خود نشان داده بود با اصرار چند تن از فرماندهان وقت جنگ و مخصوصاً پیگیریهای (سردار شهید سید مجتبی هاشمی) و حجت الاسلام والمسلمین شهید سید فخرالدین رحیمی, ترجیح داده شد داریوش مرادی به استخدام رسمی سپاه درآید و از تخصص وی به عنوان یک نیروی کادری بیشتر استفاده کنند.
و اینچنین بود که داریوش نوجوان عضو رسمی سپاه شد و تجربه تخصص و رشادتهایش باعث شد این عزیز مسئولیت های مختلفی را در قسمتهای مختلف سپاه پشت سر بگذارد و رشادتهای ماندگاری از خود به یادگار بگذارد هر چند با توجه به سادگی و بی ریا بودن!! او همیشه خود را یک بسیجی ساده مینامید و هیچگاه از مقام مسوولیتی که داشت صحبت نمیکرد.
از راست شهید گرامی روح اله سپهوند شهید گرامی توکل مصطفی زاده.3- شهیید گرامی داریوش مرادی ************************************************************* *************************************************************
مسوٌلیتهای سردار شهید داریوش مرادی:
1-فرماندهی و جانشین اطلاعات عملیات در لشگر 57 حضرت ابالفضل (ع) 2- فرماندهی واحد تخریب لشگر 57 حضرت ابالفضل (ع)
3-فرماندهی اطلاعات عملیات در قرارگاه حُنین 4-جانشین و فرماندهی اطلاعات عملیات در قرارگاه حمزه(1) سید الشهدا (ع) 5- معاونت اطلاعات عملیات در قرارگاه ثارالله **(ماٌموریت از طرف لشگر57 حضرت ابالفضل (ع) به درخواست مسولین ثارالله)
6- از اعضای تیپ 15 امام حسن و از موٌسسین اصلی تیپ مستقل 57 حضرت ابالفضل(ع) به همرا تعدادی ازدلاوران همرزمش از شهرهای خرم آباد- کوهدشت و الیگودرز ( پس از پیوستن رزمندگانی از دیگر شهرهای استان لرستان به این تیپ و گسترش و تشکیل گردانهای بیشتر و همچنین رشادتهای فراوان رزمندگان این تیپ به لشگر 57 ابالفضل (ع) تبدیل شد)
7-راهنمای بسیاری از گردانهای لشگر 57 ابالفضل در عملیاتها. گردانهایی چون.... * (راهنمای گردان محبین درعملیات ولفجر9 و چند عملیات دیگر)* * (راهنمای گردان ابوذر در عملیاتهای کربلای 5 و کربلای 10 * (راهنمای همزمان گردانهای مالک اشتر و ابوذر در عملیات ولفجر 6 و چند عملیات دیگر) *(راهنمای همزمان گردانهای انبیا و کمیل در عملیت حاج عمران و...
8- عضویت و فرماندهی گروهان در جنگ های نا منظم فداییان اسلام روزهای اول جنگ (ستاد جنگهای نامنظم شهید دکتر چمران و شهید سید مجتبی هاشمی) فرماندهان ابتدای جنگ . ارتباط عمیق داریوش با سران کردهای مبارز عراق. سردار شهید داریوش مرادی حضور مستمری در کردستان عراق داشت و به گواه همرزمانش در عملیاتهای اطلاعاتی برونمرزی در شمال کشور عراق در بین همرزمانش چهره ایی سرشناس بود و ارتباط دوستانه ایی با جلال طالبانی رییس جمهور فعلی و دیگر کردهای مبارزی که در آن زمان در حال جنگ با صدام بودند داشت و آنها نیز داریوش مرادی را به عنوان یک نیروی مبارز شجاع و به نام میشناختند و او را کاک داریوش صدا میزدند. این (شیر جبهه ها) به گفته جلال طالبانی با کوره راههای شمال عراق از افراد محلی بیشتر آشنایی داشت.
(در هنگام شهادت این شهید بزرگوار نیز جلال طالبانی از طریق رادیو کردستان عراق با همرزمان و خانواده شهید ابراز همدردی نموده ودر مورد او تکرار میکند ! ! به خدا قسم داریوش مرادی کوره راههای کردستان عراق را بهتر از ما بلد بود .)
از راست: 1-برادر گرامی حاج محمود علی پناهی.2- برادر گرامی نوری امیدیان.3-شهید گرامی داریوش مرادی.4-شهید گرامی سید رحمن نورالحسینی.5-برادر گرامی حاج علی گلمیرزایی.6- برادر گرامی حاج رضا امانی.
داریوش مرادی و اطلاعات عملیات: در یکسال اول جنگ درواقع خبری از اطلاعات عملیات نبود و بیشتر جنگها به صورت غیر منظم بود. اما در سال 1360 شهید حسن باقری که او را به عنوان برترین استراتژیست در تاریخ دوران دفاع مقدس می شناسند اطلاعات عملیات رزم سپاه را بنیانگذاری کرد. اطلاعات عملیات در حقیقت مهمترین و حساس ترین قسمت جنگ بود اما تفاوتهای بسیاری با حفاظت اطلاعات یا سازمان اطلاعات داشت چرا که وظیفه حفاظت اطلاعات حفظ اصول نظامی و رسیدگی به اصول حفاظتی نیروهای خودی بود اما وظیفه اطلاعات عملیات کار مستمر و استفاده از نقشه ها و عکسهای هوایی و ماهواره ایی نفوذ و شناسایی در عمق مواضع دشمن و شناخت نقاط قوت و ضعف آن بود.
به گفته شهید باقری آگاهی از نقاط قوت و ضعف دشمن فراتر از تعداد نیروها- تانک ها و نفربرهای دشمن است و وظیفه خبره های اطلاعات عملیات!! شناسایی موقعیت و ارایش ارتش دشمن طراحی عملیات و تشریح چگونگی عملکرد آن برای فرماندهان لشگر و قرارگاه در وحله اول - توجیح و همکاری عمیق با فرماندهان گردانهای عملیاتی- راهنمایی فرماندهان گردانهای عمل کننده-بررسی وضعیت خطوط تصرف شده و مقایسه با اهداف تعیین شده از روی نقشه و تشخیص عملکرد واحدهای رزمی(یگانها و گردانهای عمل کننده) انتقال اطلاعات مورد نیاز برای اقدامات لازمه عملیات به فرماندهی لشگر و قرارگاه برای ابلاغ به نیروهای عمل کننده.
از بعد نظامی اطلاعات عملیات برای فرماندهان بسیار مهم بود و همه توجه فرمانده یک لشگر و اقدامات آن بسته به اطلاعاتی بود که توسط نیروهای اطلاعات ارایه میشد. هر وقت هم گره ایی درمسایًل مربوط به جنگ یا عملیات ایجاد میشد برای باز شدن گره از افراد خبره این یگان استفاده میشد. اکثر بچه های اطلاعات عملیات افرادی صبور- شجاع وبا شهامت بودند که تردید در کارشان هرگز وجود نداشت و البته تک تک آنها با حساسیت ویژه ایی انتخاب می شدند. اگرچه متاسفانه این سردار بزرگ و برترین تیٌوریسین نظامی جنگ در ابتدای دفاع مقدس به شهادت رسید اما بودند معدود کسانیکه در طول دفاع مقدس پا جای پای شهید باقری گذاردند و در گمنامی تمام حماسه های بزرگی در این مسیر خلق نمودند.
داریوش مرادی نیز به راستی در عین حالی که بسیار مظلوم بود اما یکی از همین معدود افراد متفکر ومتخصص اطلاعات عملیات بود. او که تجربه حضور در کنار تعدادی از همین فرماندهان خبره اوایل جنگ را داشت حقیقتاً یکی از اسطوره های گمنام اطلاعات عملیات و تخریب در طول مدت دفاع مقدس بود و خاطرات زیادی از رشادتهای او در ذهن بسیاری از رزمندگان و فرماندهان خط مقدمی دوران دفاع مقدس نقش بسته است.
وی در کنار اینکه عالیترین دوره های نظامی سپاه را دیده بود!! اما سالیان سال حضور مستمر و مداوم در خط مقدم جبهه و انجام شناسایی های مختلف و طراحی عملیات, و حضور تاثیرگذار در عملیاتهای گوناگون از وی فردی بسیار پخته و با تجربه در این امر مهم ساخته بود.
سردار شهید داریوش مرادی در ابتدا پس از عملیات ثامن الًمه... به همراه تعدادی از دوستان و همرزمان دیگرش واحد تخریب لشگر 57 ابولفضل را را راه اندازی کرد و پس از مدت زمانی کوتاه آنچنان در کارش درخشید که به عنوان تخریبچی نمونه به دیدار امام امت و رهبر کبیر انقلاب اسلامی مفتخر شد و پس از شرکت در چندین عملیات افتخار آمیز از قبیل طریق القدس- فتح المبین- بیت المقدس و به هنگام عملیات رمضان در سال 1361 همزمان با مسولیت واحد تخریب با عنوان مسووٌل دسته وارد واحد اخلاص (اطلاعات عملیات) شد.
به گفته بسیاری از کسانیکه از نزدیک با بچه های تخریب و اطلاعات عملیات جنگ آشنایی داشتند داریوش مرادی نیز یکی از تاثیرگذار ترین افراد اطلاعات عملیات و تخریب در بین بچه های جنگ بود و هر وقت نام شناسایی منطقه ایی از خاک دشمن برده می شد نام داریوش مرادی در کنار آن قرار داشت.وی همچنین برای بار دوم نیز افتخار دیدار با رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره) را پیدا کرد که این بار در کنار بچه های اطلاعات عملیات و به دلیل شناسایی موفق در یکی از عملیاتهای مهم بود.
(** قسمتی از خاطرات روایت شده از همرزمان شهید تثبت شده در ستاد کنگره سرداران و ستاد کنگره سرداران شاخص اطلاعات عملیات کشور.**)
******************************
ین تجربه گرانبها البته به آسانی به دست نیامده و ثمره آموزش در کنار سرداران و فرماندهان بزرگ در ابتدای جنگ! همکاری و همراهی با دیگر سرداران و زمندگان فکور در طول جنگ و همچنین حضور مستمر در سخترین شرایط جنگی بود که بارها و بارها... او را تا مرز شهادت و اسارت برده وشاهد آن نیز, بارها مجروحیتی بود که ترکشهای مختلف آن درناحیه سر-سینه و دست این شهید عزیز جا خوش کرده بودند.
همچنین به گفته همرزمانش داریوش مرادی در شناسایی ها و عملیاتها طرح و ایده های عجیبی داشت و همیشه پیشقدم بود برای شناسایی سخت ترین و صعب العبورترین ارتفاعات دشمن و شناسایی هایی که تا پیش از آن هیچ کسی موفق به انجام آن نشده بود.
این تخصص و تجربه داریوش مرادی برای فرماندهان عالیرتبه سپاه مانند گنجی گرانبها بود و آنها نیز سعی میکردند بنا به احساس نیاز و تحرکات دشمن, در قرارگاههای مختلف جنگ از این شهید عزیز استفاده کنند که به همین دلیل از طرف مسوولین اطلاعات عملیات سپاه, داریوش مرادی در زمانهای مختلف با عنوان جانشین و مسوول اطلاعات عملیات در لشگر 57 حضرت ابالفضل(ع) و قرارگاههای حمزه یک سید الشهدا و حُنین تا زمان شهادت مشغول به خدمت بود و برای مدتی کوتاه نیز در اطلاعات عملیات قرارگاه ثاراله مامور بود .
****************************
در واقع شهید داریوش مرادی نیروی همیشگی لشگر 57 ابالفضل(ع) بود اما تا آخر جنگ سعی میشد از تخصص این سردار مظلوم و گمنام در جاهای دیگر نیز استفاده شود و به عنوان مسوٌل یا جانشین اطلاعات عملیات برای کمک به انجام کارهای شناسایی و آموزش نیروهای اطلاعات عملیات به قرارگاههای مختلف مامور شود که در این بین میتوان به قرارگاه حمزه سیدالشهدا- قرارگاه ثارالله و قرارگاه حنین اشاره کرد.
داریوش مرادی و قرارگاه حمزه 1 سید الشهدا شهید داریوش مرادی که چند وقتی بود ماموریت کوتاه مدت خود را در قرارگاه ثارالله به پایان رسانیده- و به لشگر 57 حضرت ابالفضل(ع) بازگشته بود... پس از مدتی که در لشگر حضور داشت این بار از طرف مسولین قرارگاه حمزه سید الشهدا(ع) دعوت شد و مدتی به عنوان جانشین و مسوٌل اطلاعات عملیات در این قرارگاه مشغول به خدمت شد و در طول مدت یک سالی که در این قرارگاه حضور داشت خدمات بسیاری نیز انجام داد.
این شهید مظلوم پس از پایان ماموریتش قصد بازگشت به لشگر را داشت اما مسولین وقت قرارگاه حمزه که در دوره های مختلف فرماندهی آن را سرداران نامداری چون شهید محمد بروجردی و سرلشگر شهید حاج احمد کاظمی و سردار هدایت اله لطفیان نیز بر عهده داشته اند, تلاش کردند داریوش را قانع نمایند در قرارگاه حمزه بماند و به لشگر 57 بازنگردد. اما مصداق خوبی های داریوش و بی ریایی و جاه طلب نبودنش در اینچنین مواقعی براحتی قابل رویت بوده است.....! از آنجایی که او هرگز به دنبال جاه و مقام نبود و فقط بنا بر احساس تکلیف و وظیفه اینگونه مسوٌلیت و ماموریتهای مهم را می پذیرفت ! به راحتی نیز از آنها چشم میپوشید. در نیجه با تقاضای فرمانده لشگر 57 ابالفضل(ع) از او که در حقیقت بیشتر از اینکه فرمانده لشگر باشد جز حلقه دوستان نزدیک داریوش بود و همچنین اصرار برخی دیگر از دوستانش در این لشگر عطای مسوولیت در اطلاعات عملیات قرارگاه حمزه سید الشهدا را به لقایش بخشید و پس از انجام تکلیف و ماموریت به پایگاه همیشگی خود یعنی لشگر 57 حضرت ابالفضل(ع) بازگشت تا در کنار دوستان- یاران و همسنگران همیشگی اش باشد.
از راست- نفر اول سردار شهید داریوش مرادی و تعدادی از مسولین قرارگاه حمزه سید الشهدا و سردار مرتضی قربانی (ماموریت قرارگاه حمزه) همراهان شهید مرادی در این ماموریت سردار شهید کریم پاپی زاده نفر دوم تصویر- و سردار آزاده برادر صید عیسی دارایی نفر پنجم تصویر- نفر دوم تصویر از چپ سردار حاج مرتضی قربانی
******************
داریوش مرادی و قرارگاه حُنین (خاطره تلخ اسارت جمعی از بهترین دوستان و یاران) کمتر از یکسال از بازگشت دوباره داریوش به لشگر نگذشته بود که در اواخر سال 1365 به پیشنهاد سردار شمخانی و درخواست سردار خادم الحسینی (فرمانده قرارگاه حنین و جانشین اسبق نیروی زمینی سپاه ) از لشگر 57 به قرارگاه حُنین در جنوب و جنوب غرب ماٌمور و به عنوان فرمانده اطلاعات عملیات این قرارگاه معرفی شده تا تحرکات ارتش عراق از سمت شهر علیغربی و ارتفاعات قلعه آویزان(قلاویزان) را که در آن روزها زیاد شده بود زیر نظر بگیرد.
******************
تسلط براین محور از این رو برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مهم بود که شهر مهران تا پیش از آن 2 بار به تصرف دشمن درآمده بود و حفظ این شهر استراتژیک برای نیروهای مسلح ما ویژگی خاصی داشت. از این رو تصمیم گرفته شده بود بار دیگر از تخصص شیر جبهه ها شهید داریوش مرادی که تجربه بالایی در شناسایی مناطق کوهستانی و اینگونه مناطق استراتژیک داشت استفاده شود.
در این ماموریت ها معمولاً تعدادی از دوستان همیشگی داریوش از برادران حزب اله شهرستان خرم اباد و رزمندگان لرستانی او را همراهی میکیردند. اینبار البته داریوش تعداد زیادی از رزمندگان اطلاعات عملیات و واحد تخریب را برای این ماموریت دعوت به همکاری کرد و از آنجا که لشگر 57 اباالفضل(ع), خود به نیروهای اطلاعاتی عملیاتی نیازداشت شهید داریوش مرادی هماهنگی های لازم را برای انتقال این عزیزان به قرارگاه حنین با فرمانده لشگر سردار نوری و دیگر مسولین لشگر انجام داد که طی ان و با همکاری و همفکری همرزم قدیمی اش سردار دلاور حمید قبادی تعدادی از باتجربه های اطلاعات عملیات و واحد تخریب از لشگر 57 خود را به قرارگاه حنین منتقل کردند. و همچنین تعدادی افراد متخصص را از جاهای دیگر نیز برای این ماموریت دعوت کرد. خیلی از این افراد از نزدیک ترین دوستان و یاران همیشگی داریوش و به جا مانده از جمع دوستان شهیدش بودند که معمولا او را در ماموریت ها و عملیاتهای مختلف همراهی میکردند.
از بین آنها به 1-سردار شهید حسین منصوری. 2-سردار آزاده حاج صید عیسی دارایی. 3- سردار شهید کریم پاپی زاده. 4-برادر عزیز حاج علی گلمیرزایی. 5-برادر عزیز حاج رضا امانی.6-برادر عزیز حاج رضا پاک. 7-برادر عزیز حاج عنایت. 8-زنده یاد عزیز بهروز دارایی. 9- برادر عزیز صادق مختاری.10-برادر عزیز ولی گلمیرزایی. 11- برادر عزیز مجتبی قاسمپور. 12- برادر عزیز مجید ناوه کش. 13- برادر عزیز حسین ولیزاده. و عزیزان دیگری که با عرض پوزش نامشان در خاطر نیست میتوان اشاره کرد.
قرارگاه حنین در نزدیکی مهران.
******************
در یکی از روزهای این ماموریت بود و سردار شهید داریوش مرادی به همراه سردار خادم الحسینی فرمانده قرارگاه حنین در جلسه ایی برای هماهنگی بامسوولین تیپ 95 کمیل در اهواز بودند که اتفاقی بسیار مهم برای قرارگاه حُنین و مهمتر از ان برای شهید داریوش مرادی رخ داد!! او که جلسه اهواز را به پایان رسانیده بود و به سمت قرارگاه برگشته بود به محض ورود به قرارگاه با وضعیت سکوت و خاموشی قسمتهایی از قرارگاه مواجه میشود که باعث تعجب زیاد او میشود!! در همین حالت تعجب بود که تعدادی از افراد قرارگاه به او اطلاع میدهند بچه ها اسیر شده اند و هنگامی که جریان را به طور کامل جویا میشود متوجه میشود گروهی از یارانش به سرپرستی سرداران عیسی دارایی و حسین منصوری جهت شناسایی منطقه [ چنگوله ] در نزدیکی شهر مهران به همراه یک راهنمای کرد از قرارگاه خارج شده اما بطور کاملاً اتفاقی و غیر منتظره در کمین سخت نیروهای کرد ضد انقلاب افتاده اند.
این خبر در ابتدا شوک بزرگی به داریوش وارد میکند چرا که در وهله اول در این گروه سردار عیسی دارایی و سردار حسین منصوری حضور داشتند که قبل ار اینکه از نیروهای با تجربه اطلاعات عملیات و سپاه پاسدارن باشند از دوستان صمیمی و یاران همیشگی داریوش نیز بودند و همچنین در بین گروه!! تعدادی دیگر از جوانانی حضور داشتند که بخاطر شرایط سنی آنها و نگرانی بعضی از خانواده آنان, داریوش در قبال آنها احساس مسوٌلیت بیشتری داشته بود.
از راست1-شهید گرامی حسین منصوری 2- شهید گرامی علی خاورزاده و شهید گرامی داریوش مرادی.
******************
شهید داریوش که بسیار ناراحت و عصبانی شده بود, در ابتدا راهنمای کرد را که همراه این عزیزان بوده بود بازخواست میکند و او نیز توضیح میدهد که در نزدیکی [ چنگوله ] به کمین سختی از کردهای عراقی برخوردیم که البته در ابتدا او و سردار دارایی و سردار منصوری توانسته بودند خود را از دایره کمین بیرون بکشند!! اما این 2 نفر که روی بازگشت به قرارگاه بدون دیگر بچه های گروه را نداشتند تصمیم میگیرند که تمام تلاش خود را در جهت شکستن کمین و نجات دیگر دوستان به کار گیرنداما در این بین پای برادر دارایی مجروح میشود و البته شهید حسین منصوری نیز حاضر به ترک او در آن شرایط نمیشود و پس از بیش از ساعتی درگیری, جهت حفظ جان دیگر بچه های گروه!! راه چاره را در اسارت خود و عقب فرستادن راهنمای کرد برای کمک از پاسگاه ژاندارمری منطقه که فاصله زیادی نیز با محل درگیری نداشته بود میبینند . البته رییس پاسگاه به خواسته های کرد محلی راهنما توجه ایی نمیکند و به بهانه عدم داشتن دستور هیچگونه کمکی نمیکند که اگر میکرد احتمالاً این عزیزان از کمین دشمن نجات پیدا میکردند.
******************
به این ترتیب 2 تن از نیروهای زبده همراه داریوش به همراه تعدادی از یارانش به طور کاملاً ناباورانه ایی اسیر میشوند. شهید داریوش نیز سریعاً تعدادی از نیروهای عملیاتی قرارگاه را آماده و همراه خود عازم منطقه می نماید!! در بین راه نیز فرمانده پاسگاه ژاندارمری منطقه را که زیر مجموعه قرارگاه حنین بود به دلیل عدم کمک رسانی هنگام درگیری, مورد بازخواست قرار می دهد و یک گروهان از نیروهای آنها را نیز همراه خود به منطقه اطراف کمین بسیج میکند تا بلکه قبل از انتقال این عزیزان به خاک عراق آنها را بیابند... اما هیچ اثری از آنها پیدا نمیکند و پس از دو روز جستجو در منطقه با غم بزرگ فراق یاران به قرارگاه برمیگردد. و به گواه دیگر همرزمانش! داریوش مرادی که تا پیش از آن چهره ایی بشاش و خنده رو داشت در بهت و اندوهی بزرگ فرو می رود.
******************
البته شهید داریوش مرادی دست از جستجو برای یافتن این عزیزان برنداشت. در خاطرات همرزمان شهید ( ثبت شده رد کنگره ستاد کنگره سرداران ) نقل شده که بعد از اینکه خودش بعد از تلاشهای زیاد موفق به یافتن این عزیزان نشد بارها با جلال طالبانی و چند تن دیگر از رهبران کرد عراقی تماس میگیرد و طی هماهنگی با قرارگاه رمضان در ماموریتی عازم [یاغثمر عراق] میشود و با شخص جلال طالبانی دیدار و از او میخواهد که تمام تلاش خود را به کار گیرد تا از وضعیت این افراد (سردار حسین منصوری و سردار عیسی دارایی و دیگر یاران دربندش) که به اسارت کردهای همکار رژیم صدام در آمده بودند و تا آن لحظه نیز در واقع مفغود الاثر بودند اطلاعی پیدا نماید و اگر همچنان در دست کردها هستند به نحوی تلاش کند آنها را بازگرداند و یا در صورت مقدور نبودن این کار حداقل داریوش را از وضعیت آنها مطلع سازند. که پس از چند هفته جلال طالبانی اطلاع دقیق پیدا میکند و به داریوش انتقال می دهد که همگی این عزیزان در همان روز درگیری اسیر و مستقیم به نیروهای عراقی تحویل داده شده اند. و همگی نیز در حال حاضر سالم در اردوگاههای عراق دربند هستند. داریوش نیز در ابتدا به خاطر اینکه میداند این عزیزان و مخصوصاً این 2 دلاور مورد شکنجه های سخت عراقیها قرار میگیرند و در حالیکه تلاشهای فراوان برای بازگرداندن این عزیزان انجام داده بود اما نتیجه دلخواهش را نگرفته بود برانگیخته میشود اما از حد اقل خبر زنده بودن این عزیزان خرسند میشود و پس از آن خبر سلامت و اسارت آنها را به خانواده های چشم به انتظارشان میرساند و به شایعاتی که در مورد شهادت و مفقود الا ثر بودن این دلاوران در سطح شهرهایشان پخش شده بود پایان میدهد.
******************
این اتفاق بر افکار شهید داریوش مرادی تاثیر زیادی گذاشته بود چرا که پیش از آن نیز تعداد زیادی از بهترین دوستان و همرزمان صمیمی اش را از دست داده بود!!. شهادت سردارانی چون شهید والامقام مسعود امیدیان- شهید والامقام توکل مصطفی زاده- شهید والامقام علیراست پیرحیاطی-شهید والامقام داوود علی پناهی-شهید والامقام اصغر زیودار- شهید والامقام نعمت سعیدی- شهیدان والامقام حاج رحیم و عزت اله دلفان- شهید والامقام سید ولی خلفوند-شهید والامقام عبدالحسین کردی-شهید والامقام - شکارچی-شهید والامقام رحیم رشنو- شهید والامقام شهید والامقام روح اله سپهوند- شهید والامقام حاج محمد آزادبخت شهید والامقام علیمردان ازادبخت شهید والامقام محمود رضایی- شهیدان والامقام سید جواد وسید مصطفی میرشاکیشهید والامقام سید مهدی رضوان-شهید والامقام جمشید سلیمانی-شهید والامقام عیدی پاپی شهید والامقام توکل حسنوند- شهید والامقام علی دارابی-شهید والامقام اردشیر جعفری-شهید والامقام شهریار کریمی-شهید والامقام پرویز سرلک شهید والا مقام روح اله سگوند- شهیدن والامقام سیف اله وشمس اله جعفری- شهید والامقام رضا خاورزاده که از دوستان و همرزمان نزدیک داریوش بودند او را بسیار اندوهگین کرده بود.
مخصوصاً اینکه هنوز مدت زیادی از شهادت مسعود امیدیان, توکل مصطفی زاده و علیراست پیرحیاطی وپرویز سرلک نگذشته بود و داریوش مرادی هنوز داغدار این عزیزان بود,همچنین مفقودالاثر بودن پیکر پاک شهید علیراست پیرحیاطی که در عملیات ولفجر 9 به جامانده بود و بی نتیجه ماندن ماهها تلاش و جستجوی داریوش مرادی برای یافتن و بازگرداندن پیکر مطهر این عزیز باعث ناراحتی و عصبانیت داریوش شده بود که با اسارت این عزیزان ضربه بزرگتری به روحیه داریوش وارد شد. البته غم از دست دادن این دوستان هرچند برای داریوش بسیار سخت بود اما این تجربه از دست دادن دوستان و شهادت آنها در مقابل چشمانش که سالهای سال بود آن را تجربه میکرد هرچند باعث نگرانی او میشد اما کوچکترین خللی در کارش وارد نمیکرد چرا که او خوب میدانست هم خودش و هم دوستانش برای یک هدف رفته بودند از این رو این غم اندو هها کمتر در چهره اش نمایان میشد و در عوض آن را جمع میکرد و در هنگام عملیات با تمام قدرت خشم خود را بر سر دشمن فرود می آورد.
شهیدان والامقام ایستاده از چپ 1- شهید عزت اله دلفان.2- شهید توکل حسنوند.3-شهید حاج حمید قبادی.5- شهید کریم پاپی زاده.6- شهید روح اله سپهوند.7- شهید محمد چرم آرن.نفر آخر همرزم شهدا مرحوم یحیی سلاحورزی. نشسته از راست همرزم شهدا مرحوم دریکوند. نفر سوم شهید داریوش مرادی. وجمعی از رزمندگان غیور لشگر 57 حضرت ابول ابالفضل(ع).
******************
آخرین بازگشت شهید داریوش مرادی به لشگر و آخرین دیدار با یار و همسنگر قدیمی به هر حال روزهای آخر ماموریت داریوش در قرارگاه حنین بود, کار اطلاعاتی داریوش در مرز مهران و دهلران و شهر علیغربی عراق و [ ارتفاعات قلاویزان ] به پایان رسید و داده های شناسایی های اطلاعاتیش تایید کرد که ارتش عراق از این منطقه قادر به انجام عملیاتی دیگر نیست و در نهایت امنیت و آرامش شهر مهران بیشتر تثبیت شد.
در آخرین روزهای سال1366 بود که داریوش از قرارگاه حنین جهت انجام شناسایی مشترک با قرارگاه نجف که در آن زمان فرماندهی آن را سرلشگر محمد علی(عزیز) جعفری فرمانده کنونی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عهده داشت در غرب کشور مامور شد. پس از اتمام این ماموریت بود که ماموریت داریوش در قرارگاه حنین نیز به پایان رسید و دلش برای بازگشت به لشگر 57 ابالفضل و دیدار با یار و همسنگر قدیمی اش سردار دلاور حمید قبادی[1] و دیگر دوستان و همرزمانش در لشگر تنگ شده بود و بین اصرار سردار خادم الحسینی مبنی بر ماندن در قرارگاه حنین و اسرار سردار نوری و سردار دلاور حمید قبادی فرمانده وقت اطلاعات عملیات لشگر 57 حضرت ابالفضل (ع) مبنی بر بازگشت به لشگر, ترجیح داد به لشگری برگردد که به گواه فرمانده آن!! داریوش مرادی ستونی بود برای آن و حقیقتاً سردار شهید داریوش مرادی در کنار دوست و همرزمش سردار دلاور حمید قبادی 2 ستون مهم بودند برای آن لشگر. به این ترتیب داریوش در اواخر جنگ و چند ماهی پیش از امضای قطعنامه 598 به همراه باقیمانده یارانش به جایگاه خود یعنی اطلاعات عملیات لشگر برگشت همانجایی که سردار دلاور حمید قبادی دوست و یار دیرینش به همراه دیگر همرزمانش انتظارش را میکشیدند تا همکاریهای لازم را برای شرکت در عملیاتها و مخصوصاً عملیات نصر 9 و کمک به نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران به عمل آورند و پس از اتمام آن عملیات در کنار یکدیگر در عملیات بیت المقدس 3 در سلیمانیه عراق و ولفجر 10 در منطقه عمومی حلبچه عراق شرکت کردند و جز اولین نیروهای ایرانی بودند که وارد شهر حلبچه عراق شدند و در همان عملیات بود که نیروهای ایرانی در شهر حلبچه مورد حمله شیمیایی ارتش صدام قرار گرفتند که این دو عزیز و تعدادی از نیروهای لشگر 57 حضرت ابولفضل نیز از عواقب آن بی نسیب نماندند.
پذیرش قطعنامه 598 و دلتنگی شهید داریوش مرادی برای دوستان شهیدش در نهایت نیز با پایان یافتن جنگ به طور کاملا اتفاقی وارد جنگ با نفاق و عملیات مرصاد شدند که داریوش مرادی فقط چند روز قبل از آن در مورد پایان یافتن جنگ و نظرش در مورد منافقین و همچنین دلتنگی اش برای دوستان شهیدش با همسنگر قدیمی خود !! سردار حمید قبادی عزیز درد دل کرده بود که در ادامه قسمتی از مصاحبه این سردار سرافراز که خود نیز در جنگ با نفاق مجروح و به افتخار جانبازی نایًل گردیده بود را در مورد این گفتگو برای شما می نویسم...
فرمانده نستوه- سردار سرافراز (شهید)حاج حمید قبادی عکس از وبلاگ هم مرز با آتش
****************
(قسمتی از مصاحبه سردار شهیدحمید قبادی با صدا و سیما در مورد داریوش مرادی در سال1367...)
به هر حال ایشان مسوٌل مهمی بود مسوٌلیت داشت تخصص داشت !! اما رفتارش با نیروهای تحت امرش جوری بود که همه فکر میکردند داریوش برادر اونهاست و همیشه با همه با عطوفت و مهربانی رفتار میکرد. چهره بشاش و با روحیه داریوش هیچوقت از یاد براداران نمیره هیچوقت ندیده بودیم که داریوش بشاشیت را بر چهره نداشته باشد حتی در سخترین شرایط عملیاتها داریوش بشاشیت و لبخند را بر چهره داشت و این روحیه داریوش برای رزمندگان هنگام عملیات همیشه قوت قلب بود. اما این اواخر دیدم که داریوش گوشه ایی تنها نشسته و در فکر فرو رفته و برعکس همیشه آن بشاشیت همیشگی را هم در چهره اش نمیدیدی پرسیدم داریوش چرا ناراحتی؟ گفت حمید دوستانمان همه رفتند امام هم قطعنامه را امضا کرد میترسم جنگ تمام بشود و ما بمانیم. من که خود نیز چند روزی بود همین افکار ذهنم را مشغول کرده بود احساس کردم داریوش که وجودش همیشه برای بچه ها روحیه بوده در آن لحظه نیاز به روحیه دارد کمی نا امیدانه به او گفتم به هر حال ما تکلیف خودمان را انجام دادیم اگر قسمت ما رفتن باشد که میرویم اگر هم نه, باز به تکلیفمان ادامه میدهیم چه جنگ باشد چه جنگ نباشد غافل از اینکه سند شهادتش به دست شقی ترین افراد روزگار یعنی منافقین امضا شده بود منافقینی که داریوش در مورد آنها حساسیت خاصی داشت و همیشه میگفت حتی اگر بدانم بدنم را تیکه تیکه میکنند حاضر نیستم دستم را مقابل منافقین پست فطرت بالا ببرم و اسیر شوم که همینگونه هم شد و در نهایت داریوش رفت و ما ماندیم. ادامه مطلب به زودی...
-[1]سردار سرتیپ حمید قبادی از مسولین عالیرتبه لشگر 57 و از فرماندهان اطلاعات عملیات و یکی از قدیمی ترین همسنگران شهید مرادی در طول جنگ بود که از آغاز دفاع مقدس تا پایان آن در جبهه ها حضور مستمر داشت و چندین بار مجروح و تا مرز شهادت نیز پیش رفت اما تقدیر بود تا به عنوان جانباز یادگار شهدا(شهید زنده) بماند و خاطرات دلاوریها و ایثارگری های شهدا و سرداران لرستان را در روزهای سخت جنگ برای نسل های امروز روایت نماید. اما حقیقتاً ایشان نیز آدم این دنیا نبود و این دوران زندگی پس از جنگ برایش همیشه غریب بود, با اینکه بعد از جنگ نیز مسوولیت های مهم و حساس زیادی را پشت سر گذاشت و خدمات بسیاری به ثمر رسانید... اما غریبی در این دنیا و رفتنی بودن در چهره اش همیشه نمایان بود و در نهایت پس ازسالها تحمل رنج و درد جانبازی و غم غریبی .... کوتاه مدتی پس از نوشتن این یادگاری گرانبها!! در اثر صانحه تصادف به دنیای خودش و دوستان شهیدش که یقیناً به انتظارش نشسته بودند پیوست. یاد و خاطرش گرامی و همیشه جاودان.
البته شهادت دو دلاور دیگر از آخرین بازمانده های جمع دوستان صمیمی شهید داریوش مرادی( سردار شهید قاسم مدهنی و دلاور شهید بهمن میرزایی) که ارتباط و اُنس زیادی با شهید داریوش داشتند و تقریباً کمتر از 2 ماه پیش از شهادت داریوش در منطقه ماووت عراق به ذرجه رفیع شهادت رسیدند که مفقودالاثر ماندن پیکرهای مطهر این عزیزان نیز یک دلیل مهم دیگر برای ناراحتی و عصبانیت داریوش در پایان جنگ بود.
تصویر سمت راست: شهید گرامی قاسم مدهنی. تصویر سمت چپ: از راست شهید گرامی سید رحمن نورالحسینی- سردار (شهید)حمید قبادی-نفر چهارم (عقب) شهید گرامی بهمن میرزایی- نفر اول از چپ شهید گرامی حمید ابراهیمی نفر دوم از چپ سردار رزمنده دفاع مقدس یادگار الشهدا حاج اسماعیل سپهوند. یاد و خاطر این شهیدان عزیز والامقام و نیز همه شهدای گرانقدر استان لرستان گرامی باد. ****************************************************************** ******************************************************************
عملیات پیروزمند مرصاد و شهادت شهید داریوش مرادی:
پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط امام خمینی(رحمت اله علیه) و برقراری آتش بس بین نیروهای ایران و عراق اعضای سازمان تروریستی مجاهدین خلق(منافقین) تمام نیروهای خود اهم ازنیروهای پناهنده به صدام حسین و تمامی اعضای وطن فروششان در کشورهای اروپایی را جمع آوری و ارتشی نزدیک به 6000 نیرو فراهم نمودند. صدام حسین و دیگر دشمنانی که چشم طمع به خاک مقدس ایران اسلامی را داشتد پیشرفته ترین سلاحها و ادوات نظامی را در اختیارشان قرار دادند. همچنین نیروی هوایی ارتش صدام که با امکانات کامل در حمایت از منافقین فعال شده بود از فرصت به دست آمده از ارامش آتش بس سو استفاده کرد و ابتدا همزمان با حملات سنگین توپخانه ایی به مرزهای غربی ایران تعداد زیادی از نیروهای منافقین را به داخل خاک ایران هلی برن کرد و در ادامه نیز با حملات سنگین خود به مرزهای غربی, کار ورود مابقی نیروهای منافقین پستفطرت به داخل ایران را تکمیل نمود و همزمان نیز پشتیبانی هوایی و توپخانه ایی از آنها را ادامه میداد.
به این ترتیب منافقین که ایدویولوژی های افراطی و کینه کورشان کرده بود و هیچگاه ارزیابی واقع بینانه ایی از هیچ چیز حتی توان خود نداشتنددر تاریخ سوم مرداد ماه سال 1367 در روز ششم پذیرش قطعنامه توسط ایران به خاک ایران حمله کردند. آنها به اندازه ایی در توهم های خود غرق بودندکه مسعود رجوی خود فروخته در شب عملیات به اصلاح فروغ جاویدان اعلام کرد بر اساس تقسیمات و برنامه ریزی انجام شده 48 ساعته به تهران خواهیم رسید. البته پیشروی های مقدماتی در در شهرهای کوچک مرزی آنها را بیشتر متوهم کرد و موجب شد با اسودگی خاطر بیشتر راهی کرمانشاه شوند تا به خیال خام خود از آنجا به سمت تهران حرکت کنند.
ساعت 9 صبح منافقین با پشتیبانی کماکان جنگنده های ارتش صدام که دایماً مسیر را برای پیشروی انها فراهم می کردند از قصر شیرین گذشتند و به سمت اسلام آباد غرب حرکت کردند. تنها پادگان موجود در ان شهر پادگان الله اکبر بود که جنگنده های صدام پیش از ورود منافقین ان را بمباران کردند و باعث متفرق شدن نیروهای آن شدندکه در پی آن منافقین موفق شدند در غروب همان روزسوم مرداد وارد اسلام آباد شوند.
منافقین پس از تصرف اسلام اباد به خیلی از نقاط این شهر حمله میکنند و انجا را منهدم مینمایند که از جمله آن بیمارستان اسلام آباد بود که آن را با تمام بیماران و مجروحانش منهدم کردند و همه را به خاک و خون کشیدند و در روز چهارم مرداد ماه به سمت گردنه چهار زبر و شهر کرمانشاه حرکت کردند. رزمندگان و مسولین لشگر 57 ابولفضل در آن زمان اکثراً در آن منطقه حضور نداشتند, رزمندگان عادی که اکثراً در مرخصی بودند و مسولین لشگر هم اکثراً یا در پادگان لشگر و یا جاهای مختلف پراکنده بودند و فقط یکی دو گردان از نیروهای توپخانه ایی را برای احتیاط در منطقه مستقر کرده بودند اما اکثر مسولین و تعدادی از بچه های بسیجی این لشگر با شنیدن خبر حمله منافقین خود را به محور مواصلاتی اسلام اباد پلدختر کرمانشاه می رسانند.
در واقع عملیات مرصاد پیش از آنکه یک عملیات منظم نظامی باشد یک عملیات کاملاً مردمی بود- واحدهای نظامی و محدود نیروهای مستقر در آنجا عموماً به خاطر اینکه با سردرگمی ناشی از ورود ناگهانی منافقین روبرو بودند سازماندهی خاصی نداشتند و عمدتاً متفرق شده بودند. تنها تعدادی از مردم عادی و رزمندگانی که به صورت شخصی و تکلیف محور خود را به منطقه عملیات رسانده بودند وارد این عملیات شدند.
شهید داریوش مرادی نیز با شنیدن این خبر در ابتدا بسیاری از همرزمانش را که در منطقه حضور نداشتند از جریان این حمله باخبر میسازد و خود نیز همانند بسیاری از ایثارگران واقعی به سرعت به سمت منطقه عملیات حرکت میکند و پس از رسیدن به منطقه عملیات با کمال تعجب با پراکندگی نیروهای خودی و سردرگمی واحد های نظامی و محدود نیروهای مستقر در انجا مواجه میشود. در عین حال امکان برقراری هیچگونه ارتباطی با مقرهای نظامی که در جلوتر قرار داشتند نیز میسر نمیباشد. تعدادی از همین رزمنده هایی که به صورت تکلیف محور خود را به منطقه عملیات رسانده بودند در مقدر فرماندهی در کنار شهید مرادی جمع میشوند و شهید مرادی نیز به همین منظور تلاش برای آگاهی از پیشروهی های منافقین جلسه ایی را در نزدیکی گردنه پاتاق تشکیل میدهد و نیروهای همراهش را به 2 دسته تقسیم میکند و برای احتیاط تعدادی را به منطقه ایی اعزام می نماید و خود نیز به همراه تعدادی دیگر از این نیروها جهت بررسی اوضاع منطقه و اطلاع از پیشروی دشمن به سمت منطقه ایی دیگر و جاده بین قصر شیرین و سر پل ذهاب و گردنه پاتاق حرکت میکند.
************************
در حالی که در حال حرکت در شیبهای تند این گردنه کوهستانی هستند پس از عبور از یکی از پیچ های گردنه به صورت رخ به رخ خود را در مقابل, و در فاصله ده متری ستون و لشگرهای پیاده و نفربرهای منافقین میبینند که تیربارچی و دوشگای نفربرهای منافقین در همان ابتدا خودروی آنها را به گلوله میبندد و بنا بر روایت تعدادی از مسوٌلین لشگر 57 ابولفضل که از مکانهای دورتر شاهد این درگیری و همچنین یکی از دوستان و همراهنش که در این عملیات توفیق شهادت پیدا نکرد, روایت شده است (روایت ایشان در سال 1367) سردار شهید داریوش مرادی که از زبده ترین افراد اطلاعاتی عملیاتی, با تجربه 8 سال کامل حضور در عملیاتهای چریکی و غیر چریکی دفاع مقدس بود در آن روز و به محض آغاز این درگیری به سر عت از در ماشین که به سمت صخره های کوه بود بیرون میپرد و بعد از پناه گرفتن در کنار تخته سنگ کنار ماشین مشغول درگیری تن به تن میشود و به در نهایت در حالی که ابتدا نیز زخمی میشود به فیض عظمای شهادت نایًل می گردد.
****************************
دو نفر دیگر از دوستان و همراهان ایشان نیز به شهادت میرسند و نفر چهارم از همراهان ایشان که یکی از روایت کنند گان این رخداد نیز می باشد, ابتدا از ناحیه پا زخمی شده و بعد هم توسط منافقین اسیر میشود و به طرز عجیبی زنده می ماند.
***************************
پس از به شهادت رسیدن شهید داریوش مرادی منافقین که از خودروی سپاه متوجه پاسدار بودن او شده بودند جیبهای او را جستجو میکنند و آخرین حکم ماموریت شهید را در جیبش پیدا میکنند و به واسطه این حکم به مسولیت مهم این شهید پی میبرند دستهای بی جان شهید را از پشت می بندند و پیکر بی جان او را به رگبار می بندند. پس از این اقدام منافقین که از این اتفاق در پوست خود نمی گنجیدند در همان مکان توقف می کنند تا این خبر مسرت بخش را به فرماندهان وطن فروش خود جهت مخابره در رادیو صدای آزادی آن روزهای سازمان منافقین برسانند که البته این خبر بارها و بارها تحت عناوین توهین آمیز در همان روزهای آخر عملیات مرصاد پخش شده و مسولین اطلاعات سپاه از همین طریق پیش از پایان عملیات مرصاد و در روز چهارم عملیات متوجه شهادت این شهید والامقام شده بودند
****************************
این درگیری کاملاً اتفاقی در پایان جنگ و در عملیات معروف مرصاد که باعث شهادت سردار شهید داریوش مرادی ایثارگری که هشت سال کامل و از اولین روزهای آغاز جنگ در جبهه های غرب و جنوب حضور فعال و مسمتر داشت و توقف منافقین (چه در زمان درگیری و چه برای جشن و شادی بعد از اطلاع از مسولیت شهید) سبب ایجاد فرصت بیشتر و اماده شدن هر چه بیشتر نیروهای خودی که در حال تدارک برای دفع این حمله جنایتکارانه بودند نیز شد و در نزدیکیهای تنگه چهار زبر بود که ستون طویل منافقین مورد حمله هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی سردار سرافراز شهید علی صیاد شیرازی قرار گرفت و نابود شدند.
و به این ترتیب سردار خستگی ناپذیر جبهه های غرب جنوب شهید داریوش مرادی پس از 8 سال حضور مداوم و تاثیرگذار در دفاع مقدس در پایان جنگ و در واقع پس امضای قطعنامه آتش بس توسط امام خمینی (رحمت اله علیه), به دست منافقین وطن فروش به شهادت رسید و به خیل عظیم دوستان شهیدش پیوست.
شادی روح این شهید دلاور گمنام و همه شهدای ایثارگر و والامقام دفاع مقدس صلوات.
قرارگاه:!! ***قرارگاه: در زمان جنگ به منظور هماهنگی بیشتر بین نیروهای مسلح بسته به نوع فعالیت و محل حضور, هر چند لشگر و تیپ زیر نظر یک قرارگاه اداره میشد ودستوارت لازم عملیاتی و غیر عملیاتی از طرف فرماندهی قرارگاه به فرماندهان لشگر وتیپ ها اریًه داده میشد. فرماندهان قرارگاه ها به طور مداوم در ارتباط و جلسه با فرماندهان عالی نیروهای مسلح سپاه و ارتش بودند.
***قرارگاه حنین: در زمان جنگ بسته به منطقه عملیات هدایت نیروهای لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع), لشگر 41 ثارالله, و تیپ 10 سید الشهدا و ... را به عهده داشت.
***قرارگاه نجف: در زمان جنگ بسته به منطقه عملیات هدایت لشگر 5نصر, لشگر 105 قدس, لشگر ویژه شهدا, لشگر 21 امام رضا, لشگر 57 ابالفضل, و تیپ 12 قایًم و ... را به عهده داشت
** کلیه اطلاعاتی که در مورد سردار شهید داریوش مرادی و مسوولیتها و ماموریتهای ایشان درج شده است برگرفته از خاطرات مکتوب رزمندگان و همرزمان شهید میباشد که در ستاد کنگره سرداران لرستان و کنگره سرداران شاخص اطلاعات عملیات سپاه ثبت گردیده . موجود میباشند.
**با عرض پوزش به زودی پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید داریوش مرادی کاملتر و متنوع خواهد شد.
10.0 - 1 vote
ساعت/تاریخ
تبلیغات و پیوندها..
سردار شهید والامقام مسعود امیدیان
سردار شهید والامقام جمشید سلیمانی
سردار شهید والامقام حاج عبدالحسین کردی
سرداران شهید والامقام فیروز سرتیپ نیا ......... روح اله سپهوند